فرهنگ در سیطره عروسکهای فرنگی
شنبه 11 خرداد 1398 - 14:12:36
|
|
خاطرات نوستالژیک عروسکهای مدرسه موشها، شهر موشها، خونه مادربزرگه، الو الو من جوجوام و… تنها یک نام را در ذهنها میآورد: «مرضیه برومند». درست است که ساخت، طراحی و… هر یک از این عروسکها به صورت گروهی انجام شده، اما «مرضیه برومند» نقش اساسی را در شکلگیری شخصیت هر یک از این عروسکها ایفا کرده است. او یادآور خاطرات قدیمی و صمیمی کسانی است که با عروسکهای این مجموعهها روزهای شیرینی را سپری میکردند. وقتی با او به بهانه پرونده «باربی / سارا؛ سرنوشت دو جهان» به گفتوگو نشستم از عروسک دوران کودکیاش با عنوان «پنجزاری» که بیشترین خاطره را با او داشته یاد کرد. برومند عروسکها را بازیچههایی میداند که در پرورش ذهن و روح بچهها نقش مهمی دارند. او میگوید باید زیرساختها را برای پرداختن به عروسکهای بومی آماده کرد، این یک کار حقیقتاًَ فرهنگی است و ما همه باید به هر کار صحیح در حوزه فرهنگ کمک کنیم.
با «مرضیه برومند» درباره عروسکها که صحبت میکنم، با داغ بودن بحث و صدای منحصربهفردش موضوع به سمت درستی هدایت میشود؛ حس میکنم عروسک با روح و جانش گره خورده و صحبت کردن درباره آنها را دوست دارد، «برومند» میگوید: «بحث عروسکها بسیار مسئله جذابی است! عروسک به مثابه اسباببازی از سن کودکی در زندگی بچهها چه پسر و چه دختر نقش دارد. البته هر زمان اسم عروسک برده میشود بیشتر یاد اسباببازیهایی که دخترانه است، میافتیم، اما به نظر من همه اسباببازیها عروسک هستند یعنی بازیچهاند، که در پرورش روح و ذهن بچهها نقش مهمی دارد.»
ما روز به روز وضعیتمان بدتر میشود و از لحاظ فرهنگی دچار سقوط شدیم و خیلی ارزشهایمان کمرنگ شده است و چیزهایی جایش را گرفته که در واقع ضد ارزش هستند و این نتیجه اشتباه کردن در مسیر فرهنگی و تولید کالاهای فرهنگی نامناسب است
او با یادی از عروسک کودکیاش، ادامه میدهد: «در زمان گذشته، زمانی که کودک بودم بازار از اسبابهای امروزی که بیشتر آنها وارداتی هستند، اشباع نشده بود، بنابراین اسباببازیهای ما دستساختههای پدران و مادرانمان (بیشتر مادرها) بود که بازیچههایی ساخته شده از طبیعت بود که برای اینکه ما را سرگرم کنند برایمان میساختند. گاهی این اسباببازی به شکل عروسک (سر، دست، چشم و ابرو و بدن) بود و گاهی هم دوک، فرفره، الک دولک و بسیاری دیگر از اسباببازیها، که هر کدام گویای فرهنگ آن منطقه، شهر یا روستا بود. به نظر من شکل امروزی اسباببازیها از زمانیکه تبادلات فرهنگی رخ داد و فرهنگ دیگر کشورها وارد ایران و تبدیل به فرهنگ مسلط هم شد، شاهد عروسکهای فرنگی با موهای بور، چشمهای آبی، لباسهای نهچندان ایرانی بودیم که فرهنگ ما را احاطه کرد و آرزوی هر کودکی بود که یکی از این عروسکها را داشته باشد.»
«برومند» از عروسک فرنگی دختر همسایه که با کلی ناز و ادا به او و همبازیهایش میداد تا با آن بازی کنند، میگوید: «به یاد دارم که در همان دوران کودکی، دختری همسن و سال من (7 یا 8 ساله) در همسایگی ما بود، خالهاش از آلمان عروسکی برایش آورده بود که چشمهایش را باز و بسته میکرد، میخندید و گریه میکرد و تمام این اتفاقات به واسطه باطری در شکم عروسک رخ میداد، هر زمان به خانهاش میرفتیم، از او میخواستیم که عروسک را بیاورد تا بازی کنیم. عروسک در جعبهای بالای کمدشان بود بعد از کلی ناز کردن عروسک را میآورد و به دست ما میداد تا با عروسک بازی کنیم.»
اما برومند درباره اولین عروسک زندگیاش که به آن «عروسک پنجزاری» میگفتند، توضیح میدهد: «اولین عروسکی که در زندگی من بود عروسکی بود که به آن پنجزاری میگفتیم، جنس آن پلاستیکی بود و بدنی بدون لباس داشت، فقط دستها و پاهایش حرکت میکرد زمانیکه این عروسکها را میخریدیم مادرم یا دختران بزرگ محله برای عروسکها لباس میدوختند و من ساعتها با این عروسک سرگرم میشدم. «پنجزاری» انواع و اقسام لباسهای خانگی، مهمانی، عروسی و… داشت. البته عروسک خیلی شکل خاصی نداشت و صورت آن تقلیدی از عروسکهای فرنگی بود ولی من با این عروسک خاطرههای زیادی داشتم و کاملاً در ذهنم مانده است. همچنین یکسری اسباببازی قابلمه و لوازم آشپزخانهای… داشتیم که در حیاط بازی میکردیم و وارد عالم تخیل و نمایش و بازیسازی میشدیم.»
اگر ما و شما و هر فرد دیگری از این عروسکها خوشمان میآید به دلیل علاقهمندی به مسائل بومی، اجتماعی و مردمشناسی است وگرنه این عروسکها برای بچهها جذاب نیستند به او از عروسکهای بومی که برگرفته از طبیعت است، میگویم و اینکه چرا امروزه وارد زندگی کودکان ما نشدند یا بچهها جذابیتهای بصری چندانی برای آنها قائل نیستند، «برومند» میگوید: «بله! عروسکهای بومی که مادران میساختند برگرفته از چوب و پنبه بود، لباسهای خودشان یا کودکانشان را برای عروسکها میدوختند و موهای خودشان را به عروسک میزدند، عروسکها بسیار ابتدایی بودند و خیلی بر روی طراحی و شمایل آنها کار نشد تا جایگزین عروسکهای فرنگی شود، به همان شکل بدوی و نه چندان زیبا ماند. اگر ما و شما و هر فرد دیگری از این عروسکها خوشمان میآید به دلیل علاقهمندی به مسائل بومی، اجتماعی و مردمشناسی است وگرنه این عروسکها برای بچهها جذاب نیستند، همچنین از لحاظ بصری زیبایی کافی را ندارند یا قابلیتهایی که کودکان بتوانند آنها را در آغوش بگیرند. این عروسکها بیشتر به شکل میراث فرهنگی برای آیندگان باقی مانده و تبدیل به عروسکهایی با تولید انبوه و بهروز نشده است.»
«برومند» گریزی به عروسکهای «باربی» میزند که مادربزرگی برای کودکش این عروسک را ساخته و آرام آرام نزد همه شناخته شده و به این نقطه از معروفیت رسیده است و میگوید: «ما در زمینه عروسک فعالیت گسترده و مفیدی نداشتیم و میگوئیم که چرا باربی دنیای کودکان ما را گرفته، دلیلاش نبود جایگزین است همانند دیگر فعالیتهایمان. اگر احساس میکنیم فرهنگ غربیها در کشور ما رخنه کرده، باید با محصولاتمان با آنها بجنگیم، اما میبینیم که هیچ کاری صورت نگرفته است. ببینید، 4 یا 5 سال پیش از «بنیاد مهر رضا» که گویا به عنوان بنگاه زودبازده تسهیلات میدهد و البته بعدها نامش تغییر پیدا کرد با من تماس گرفتند و گفتند که میخواهیم به شما وام بدهیم تا فعالیتها مفیدی شکلی بگیرد. من گفتم که نمیخواهم کاری انجام بدهم و وام هم نمیخواهم اما پیشنهاد دادم اگر میخواهید کاری انجام دهید، روی عروسکهای بومی و ملی ایران سرمایهگذاری کنید تا ما هم در «خانه عروسک» آنها را طراحی کنیم و به نتیجه خوب و درستی برسیم! آنها از این پیشنهاد استقبال کردند اما دو سال ما را آوردند و بردند ولی هیچ نتیجهای نداشت. دو سال با همکارانم که یکی از آنان «هادی حجازیفر» بود، صحبت کردند، بعد گفتند برای اینکه به شما وام 100 میلیونی تعلق بگیرد باید سند خانه گرو بگذارید؛ خلاصه کلی سند و مدرک گرویی از ما خواستند و نهایت بعد از دو سال رفت و آمد، به هیچ نتیجهای نرسیدیم.»
http://etefagherooz.ir/fa/News/3945/فرهنگ-در-سیطره-عروسکهای-فرنگی
|